کتاب «شاعرانه های مریم» منتشر شد

کتاب «شاعرانه های مریم» نوشته مریم مهری خبرنگار و فعال فرهنگی اجتماعی منتشر شد.

به گزارش همای سعادت، کتاب «شاعرانه های مریم» نوشته مریم مهری خبرنگار و فعال فرهنگی اجتماعی به زیور چاپ آراسته شد.

این کتاب شامل اشعار این شاعر لرستانی در قالب شعر نو می باشد.بخشی از اشعار در ذیل منتشر شده است.

«سوء تفاهم»
و فکر می کنم
دزدیده است جفتم را
دختری که میان بازی های کودکی
زل می زد به چشمانم
و موهای عروسکم را می کشید
و گاه که خالی می شد دستم از جیرینگ جیرنگ سکه ها
و بادبادک می خریدند – بچه ها
گلها برایم اشک می ریختند
و سوء تفاهم ها عاشقم می شدند
« برای زیبا خواهرانم الهام و لیلا»
مریم مهری
______
« نمی جنگم»
نمی جنگم با عشق
با خویش
با تو
« دارمت دوست»
و دوست داشتنت
یعنی داشتنت
« برای آنها که عاشقانه دوست دارند»
مریم مهری
_____________
«هیچ»
برایم هیچ بیاور
هیچ می خواهم
هیچ
خسته ام از هست، بود، شد
ویران گشت و برگشت
نگو از شد، نشد ، دور شد
نگو از بود، نخواهد بود و خواهد بود
بگو شاید، بگو هیچ
خیالم راحت است با
هیچ
مریم مهری
_______
« حس رسیدن»
خالی است سبدم از سیب
مملو از حس رسیدن شده ام
نیست نگاهی که مرا خواب کند
نغمه ای ساز کند
گرچه بی تاب
ولی مست دقایق شده ام
مملو از حس « رسیدن» شده ام
مریم مهری
_________
« عطش»
من در این سرما
عطش دارم
برف می خواهم برف
آسمان قهر است با من
خوابیده است خورشید
مریم مهری
_____________
سیب
می رقصد باد
جاریست آب
من و این باغ بزرگ
سبزی برگ- خنده سیب
هاله مبهم تردید و شعف
و درخشیدن انوار سفید
چه غریب است وسوسه گاز زدن سیب
_________________
«گل جان»
گاهی به یکباره قیامت می شود
شب می شود
ستاره می میرد
می غرد رعد
زوزه می کشد باد
و طفلک گلها
در مهیب این مصیبت
لرز و‌ درد و اشک و فریاد
و این همه شکستن را
نه یکبار
هزاران بار به جان می‌خرند
همه گلها قربانی
بر باد رفته
و شکسته قامت
و خورشید ؛ که دیر آمد
آری خورشید خودش دیر آمد
که فقط یک گل را بخنداند
و بگوید گل_جان
گرچه رنجیدی
گرچه ترسیدی
با مرگ جنگیدی
تو خود خورشیدی
تو خود گل جانی
مریم مهری
———————————————————————
مریم_خودم
من_خودمم
کسی شبیه هیچکس
مهربانی پیشه کرده ام
صبر را با ع _ش _ ق
آمیخته ام و مریم خودم را ساخته ام
مریمی از عشق
مریمی از مهر
کسی شبیه هیچکس
« مریم مهری»
« دو زن»
در من دو زن راه میرود
او که می تواند
برود تا دور_ دور دور
بی بازگشت
و دیگر زنی
که میخاهد بماند _تا پای جان
عاشقی کند
نگیرد دلش
خسته اش نکند دلتنگی_ تنهایی_ خستگی
و من خیره ام به این دو_زن
نگاه می کنم من
و او…..راه می رود
راه می رود…
«مریم مهری»
———————————————————————–
« حس خوب»
نه در بند سیب ام
نه در حسرت به
برایم-برای دلم….
کمی خوب بیاور / کمی حس خوب
اگر آمدی با انار
با ابر / با مهر
کمی باران ،کمی لبخند بیاور
که جای خالی یک عشق
در این روزگار خشک
خشکانده است راه نفسش
گرفته است حنجره اش را
بی آنکه دلش اشک بخواهد/ فقط یک دل سیر خنده
و یک عالمه….
نه..
همان کمی.. کمی حس_خوب
کمی عشق
کمی حس پاییز بیاور
به مهر، به عشق ، به شعر
به پاییز
« مریم مهری»
هرچه بود
برای لحظه های ناب
برای عاشقانه ها و تمام خاطراتی که
قطار می شود مقابل چشمانم
همچو رویایی کبود
تلخ و بی فروغ
برای روزهایی که بیقرارت بودم اما تو
چشم به راه نگاهت بودم اما تو
برای دستهایی که دیگر برایم سرد و خشک شده
و نگاهی که چون یک غریبه
یک دور دور _ یک حجم نامحدود از تاثر
و تمام آنچه که برایم
نه زیباست دیگر، نه ناب و نه حتی دلچسب
تو را به یک تلخ پرغبار
به هرچه نمی خواهم
و تو را به هرچه چون «تو» است
میسپارم
نه پل می بندم از ماه تا ماه
نه دیگر اندیشه می کنم به تو
به هرچه بود …
به هرچه …
« مریم مهری»
——————————————————————-
درد و بی خوابی
شب است و جسم و جان من درد می کند
قسم به درد
به تو
و تمام «من های» درد کشیده
و تمام «من های» در فریاد مرده
قسم به عشق
که هنوز درد می کشد «من»
از رنج و تلخ فرجامی یک عشق محنت بار
قسم به صبح
و تمام شب نخفتن ها
همچنان که رنج بود و هست
و خواهد بود
که من تو را در امتداد خزان و زمستانی سیاه به نظاره می نشینم
پلک هایم و رگ هایم
جرعه جرعه اشک هایم
و تمام « من»
به وسعت شب های بی خوابی
به عمق لحظه های پر مرگ من در شبانگاهان غمین
در بامدادی دردآور و خواب به چشمم نرفته
زهر می شود این «من های »درد کشیده
در گوش جان لحظه ها و تک تک خاطراتت
« مریم مهری»
———————————————————————–
خسته ام
بس که راه رفته ام
و این قصه را من مرور کرده ام
خسته ام
خسته ام از قدم های خویش
از نفس های خویش
خسته از این همه فاصله_خاطره
این همه جاده و
این همه رفتن و رفتن و فاصله
خسته ام همچو هرشب
خسته از حرفهای خودم
خسته از قصه ای که خودم ساخته ام
من به تو
من به این راه پرخاطره
من به این شهر آزرده دل
همچو چشمان تو
قصه ای گفته ام
خسته از این همه فاصله
این همه حرف و راه
این همه تلخ و ناگفته حرف
من به تو
من به این شهر
قصه ای گفته ام
بس که من خسته ام
بس که این راه را رفته ام
خسته ام
«مریم مهری»
—————————————————————————-
همسفر درد
خسته ام
خاطر آزرده از این فصل غریب
خسته از تنگ غروب
بی مه و عشق و بهار
بی دل و شوق و نشاط
نه چنانم که فراموش کنم
نه چنان شاد که آغاز کنم
ناز کنم
مانده ام در دل برف
همسفر با دی و درد
این چنین سرد
پر از درد
به کجا روی کنم
به که ام خوی کنم
«مریم مهری»
———————————————————————-
دل تنگ
دلم برایت تنگ شده
از آن دلتنگی ها
از آنها
که می دانی
از آنها که میدانی کی به سراغت می آید
از آنها‌ که آوار می شود روی سرت
تنت را ، دلت را و همه چیز را به عمق دیروز و آن روزها می کشد
و در نهایت
افسوس
اندوه و دریغ
اندوه بر آنچه رفت
دریغ از نشد
و دریغ و اندوه- از نبود تو ه
که گاه چه بینوا
محتاج یک صدا
محتاج یک کلام می شوم
و دریغ و دریغ
به هر چه رفته که مرا دلتنگ ترت می کند
«مریم مهری»
—————————————————————–
قطار
برای لحظه های ناب
برای عاشقانه ها و تمام خاطراتی که
قطار می شود مقابل چشمانم
همچو رویایی کبود
تلخ و بی فروغ
برای روزهایی که بیقرارت بودم اما تو…
چشم به راه نگاهت بودم اما تو…
برای دستهایی که دیگر برایم سرد و خشک شده
و نگاهی که چون یک غریبه،،،
یک دور دور
یک حجم نامحدود از تاثر
و تمام آنچه که برایم
نه زیباست دیگر، نه ناب و نه حتی دلچسب
تو را به یک تلخ پرغبار
به هرچه نمی خواهم
و تو را به هرچه چون «تو» است
میسپارم
نه پل می بندم از ماه تا ما
نه دیگر اندیشه می کنم به تو
به هرچه بود
به هرچه
«مریم مهری»
____________________________________
زخم
نبینی ام، بهتر است
نباشمت، بهتر است
این زخم بدجوری
سرباز کرده است
و نمک
جز نمک
کسی- سر به دلم نمی زند
آخر این زخم
آخرین زخم است
میسوزد تا روزی که بسازد
با زهر_ با زهر
«مریم مهری»
——————————————————————
برزخ
راه رفتم
راه
راه تاریکی عبث
راه درد و بی کسی
راه دردی را که نتوانی شنید
گرچه ماه هم روزگاری معبر هر روزمان بود
عاقبت او نیز
به کنجی تنگ و تاریک از پس ابری خزید
راه رفتم راه
راه تردیدی شگرف
گوییا این من نبودم رهرو آن جاده سنگ و کبود
راه رفتم راه
نه خرامان اینبار
خسته و رنجور با زخمی تن
با دردی به جان
مثل سرداری میان نعش سربازان دل
از کدامین جاده سر بر ما کشید
این ورق در برزخ دل ای خدا
گوییا یادت نمی آید بهاری بود و ما
در جاده ای
التهابی، اشتیاقی
انتظاری
وعده ای
و کنون ….
گرچه لیلا اما
نه جنونی است نه مجنونی
تو چه کردی با من
نه توانم رفت
نه توانم ماند
همچو برزخ بی نصیب
نه توانم رفت
نه توانم ماند
« مریم مهری»
——————————————————————-
«تموز»
دلم یخ زده بی تو
گرچه تیر است
هوا گرم و زمین سرخ
و سکوتت به بلندای افق
تلخ تر از آتش جان
رفت در حلقه حسرت به فنا
مهر جویا ، دل شادانه ما
و نگارین صفا پیشه دلجو
*قدحت پر می باد*
حافظ از این دل سرگشته جوابی نشنید
تا خزان در نفس گرم تموز
دل ما را به تماشا ببرد
سر هر کوچه که یاری
و به هر باده که جامیست مدام
تا خزان در نگه ما بدرخشد به صبوری
به تحمل
« مریم مهری»
قدحت پر می باد: حافظ
———————————————————————–
«سرود»
برای خاطرم شعری سرودی
که تسکین دل دیوانه ام بود
و تو – دیوانه تر از باور من
به هر جمعی سرودت خوانده می شد
«مریم مهری»
———————————————————————-
«آلاله»
تر ای پاکتر آلاله عشق
نشاید رنگ سرخی
در این تاریکی تزویر و نیرنگ
هلا ای همنفس
هم تیشه عشق
دگر فرهاد و شیرین و فغانش
به پای بیستون هرگز نپیچد
« مریم مهری»
———————————————————————-
ستاره
بت سودایی شب های غربت
ستاره / هم صدا با من نبودی
رفیق قصه های من نبودی
تو نورت روزن دلبستگی نیست
تو نورت ریزش افسون و نیرنگ
به قلب خسته
و رنجور من بود
نپرس از من چرا ویرانه گشتی….
دلم خشکیده ای خشک و خراب است
« مریم مهری»
———————————————————————–
سال نوری
آنقدر دوری که گویی
ما هزاران سال نوری
دور دوریم
کاش میان روزن قلبت شکوفا می شد و لبخند می زد
برای لحظه ای نور نگاهم
آنچنان خشک و رهایی
که گویی
من پیام شهر سرما و خزانم
«برای معصومه عزیزم به پاس مهربانی اش »
«مریم مهری»
——————————————————————————-
«دل شکسته»
دلم برای دل شکسته می سوزد

وقتی پنجره ها به رویش بسته می شود
وقتی ستاره ها سنگ می شود
و بهار
خزان هر روز آرزوهایش می شود
«مریم مهری»
————————————————————————-
«صبح »
ساعت دلتنگی
به وقت شب نخفتن ها
می شکوفد در خیالم تاب گیسویت
لحظه های بی قرار
لحظه های بی شکیب
هوایی می شود یادم ز مهتاب نگاهت
و از پلک سحر ، چشمان مشتاقم
به ناگه
می پرد تا صبح فردا
صبح با تو
مریم مهری»
——————————————————————-
« فصل خوبی»
ای منتهای فصل خوبی
برایت شعر می خوانم
باشد در این راه
احساس سبزت
شکوه شعر من باد
مریم مهری»
——————————————————————————
« قربانی»
حضورت، گام هایت
و لبخندت شروع زندگی بود
شروع ناتمام فصل غربت
تو نفرین و دروغی کهنه بودی
مرگ –پایان
تو یک ویرانگر ویرانه اما
کاش
من قربانی آوار احساست نبودم
«مریم مهری»
——————————————————————–
« پرواز»
می نویسم شعرم را
روی شنهای روان
مملو از هر چه تهیست
شعر من در آب رقصان
همه ماهی ها به تماشا حیران
بازمی گردم به همان حس لطیف
شعر من باز رهاست
می رود تا دور – می رود در دشت
سر آن چشمه اقاقیست
می رود شعرم
از شب تار به فردا
ازنم اشک به دلها
می دهد ساده سلام -به بیابان- به علف- به شبانان صبور
شعر من باز رهاست
از غم نان آزاد
نام من « پرواز» است
می نویسم شعرم را
روی هر برگ لطیف
شعر من عاشق
همدم صبح و چکاوک هاست
« مریم مهری»
———————————————————————-
«منتظر»
باید بروم تا دور
تا مدت ها
تا بیاید برف
خورشید که آمد
عاشقم می شوی
و من
در دلت
دوباره گل می دهم
تا بهار
منتظرت می مانم
مریم مهری»
————————————————————-
ماه
ماه آمده بود
تا بگوید به دلم
تو چه زیبا و چه مانا
دم به دم ، سایه به سایه
رانده ای خوب زمن
فاصله را
کرده ای نام خودت* ورد زبان*
ای که خاک سر راهت
معبر «ماه من» و ماه و من است
مریم مهری»
——————————————————————-
بیست
این روزها که حالم خوب نیست
بیست می خواهم بیست
چه حس خوبیست- بیست
من بیست- تو بیست- او بیست
این همه رویای بیست-
بی بیست
اما نه، تو بیست
شاید من هم بشوم بیست
باز
اما با بیست
حال من خوب نیست
« برای پریسای دلم ، دختر عموی مهربانم»
«مریم مهری»
—————————————————————————-
«فصل سرد»
واین فصل سرد را
به ابدیتی خامش
پیوند دادم
آنجا که ناکجایش «درد» بود- سروده هایش سرد
یخ زده از نگاه های تلخ
و من بی بهانه
اشکهایم را به دانه های نایابدلت، پیوند دادم
« مریم مهری»
——————————————————————–
« کاش»
کاش می شد با شب از فردا سرود
بی صدا با اختری تنها سرود

فارغ از رنج و غم هرروزمان
با دلی آرام از دریا سرود

یا که چون صحن کبود آسمان
با غمی دیرینه از دریا سرود

کاش می شد با تمام بی کسی
از دل آزرده ای شیدا سرود

یا که بعد از هر خطای ساده ای
نیمه شب با اشک «بی پروا» سرود

کاش می شد در هجوم واژه ها
با سکوت از قصه ای زیبا سرود
« برای مهربان مادرم»
«مریم مهری»
————————————————————————
شعر
من فقط شعرم
همین حسی که در چشمان توست
دور و بسیار دور
این کنار توست که می نویسم
و شعر از من
اما بسیار دور
« مریم مهری»
—————————————————————–
« زنگ نزن »
وقتی دلت گرفت ، به من زنگ نزن
وقتی که بیکار شدی، اصلا به من زنگ نزن
اصلا به من زنگ نزن وقتی که تنها شدی
وقتی که دلگیر شدی، وقتی که بیمار شدی
اصلا به من زنگ نزن
حتی اگر من شدی
همراه تر از من شدی
دیگر به من زنگ نزن
حالا دیگر صدای زنگت، زنگار روح و جان است
اصلا به من زنگ نزن
« مریم مهری»
—————————————————————————-
«صدا»
چقدر گریه کردم و گفتم ببخشید
صدایم گرفته است
چقدر پرسیدند: خواب بودی ؟ببخشید
و گفتم / صدایم گرفته است
طفلک صدا/ که نمی داند
همیشه دلم « گرفته » است
راه گلویم بسته است
شما هم ببخشید
باز صدایم گرفته است
مریم مهری»
نمک
نبینی ام، بهتر است
نباشمت، بهتر است
این زخم بدجوری
سرباز کرده است
و نمک- جز نمک
کسی سر به دلم نمی زند
آخر این زخم
آخرین زخم است
میسوزد تا روزی که بسازد با زهر
با زهر
_______________________________
«حافظ کودکی»
با حافظ کودکی هایم
قهرم
تفال میزدم، خوب بود
اما
نمی آمد
ولی امروز
امشب
الا ای پیر فرزانه
نگاهی، نغمه ای ، شعری، سروری
ماه من اینجاست
دلش اما.
تفال میزنم آیا
دلش اینجا
دلش کجا؟؟
امشب، من و مهتاب
مریم مهری»
_________________________________
« بانوی آیینه و آب»
بانوی آیینه و آب ، سلامت می کنم ، ترا سپاس که با تمام بزرگی و مرتبت در اندیشه کوچکم راه یافتی و دمی میهمان خانه حقیر دلم گشتی.
جز اشک ، هیچ ندارم که در مقدمتان نثار کنم- کاش میزبان لایقی بودم.
تمام مهربانی ، غربت دیرینه و مظلومیت معصومانه ات را در روزهای تاریخ به نظاره ایستادم و جز نفرین زمانه پست، هیچ در خاطرم خطور نکرد.
همه جا بزرگی و شکوه عاطفه ات را دیدم که اول بار برای همسایه دعا کردی/ تو آن روح بزرگی که آب و آیینه در زلال وجودت تیره و تار هستند، حقا که شفاعتت ، رهایش ماست.
شرمنده ام که آنقدر از دنیایمان دلت گرفت که شبانه و بی نام ، ترکمان کردی.
اشکهای کودکان و غصه های یاور دیرینه ات تا ابد شرمسارمان کرد / ما را ببخش گرچه بیابان وجودمان ، لایق زیبا گل رضوان نبود.
مریم مهری»
از دفتر قطعه های ادبی
______________________________________
«شکوه انتظار»
آنجا که اشک و اندوه ،همنشین دل ها می شود و دلواپسی در جان لحظه ها رخنه می کند،تنها امید؛آمدنت دردهایمان را تسکین می دهد.
فارغ از هر چه پریشانی است باید تو را عاشقانه سرود.
وقتی که بیایی چلچله ها میخوانند، گلها در باغ می رقصند و پرندگان مهاجر به آشیانه باز می گردند.
با تو تبسم به مهمانی دل های شکسته می رود ، واژه ها با مثنوی های بلند، اخت می گیرند و ترانه ها سکوت شب را ستاره باران می کنند.
وقتی که تو باشی ، هیچ باغی آفت زده نیست ، غروب در اندیشه خورشید راه نمی یابد و فصلها را هراس بی حاصلی نیست.
بغض ابر اندوه زمین را می شوید و
شکوه انتظار رودها را خروشان می کند، با یاد تو دل حال غریبی دارد،
کاش زودتر بیایی.
اللهم عجل لولیک الفرج
از دفتر قطعه های ادبی
« مریم مهری»
—————————————————————————-
« دریا»
گویی که غمی نیست، چه احساس لطیفی دارم
صدای سایش امواج بر شن ها ، دلم را نوازش می دهد
خورشید به من لبخند می زند و تمام غم هایم را به زلال امواج می سپارم
ای زلال نیلگون از تو می خوانم و سوار بر امواج خروشانت از کبود لحظه های وهم و تردید ، بی وزن و رها، دور می شوم
نمی خواهم کسی خلوت من با دریا را به هم بزند
به تو بر می گردم ، به همان حس لطیف
خستگی ام را به امواج ساحل می سپارم و در خروش امواجت ، تمام بغض های مانده در گلو را فریاد می زنم
هیچ مرزی میان دل و دریا نیست
دل شیدایی دریا از غم ما نیلی است
از دفتر قطعه های ادبی
مریم مهری»

انتهای پیام/