حلقه های گمشده ی یک زندگی مشترک

زندگی مشترک مثل یک زنجیر است که از حلقه های متعددی تشکیل شده است. وفاداری، عشق و محبت، احترام متقابل، تحمل پذیری، صبر و حوصله، آرامش و آسایش، اعتماد، درک نیازهای یکدیگر و…. حلقه های متعددی هستند که این زنجیر را محکم و استوار نگه می‌دارد. هر کدام از این حلقه ها آسیب ببیند و ترمیم نشود، سایر حلقه ها گسسته خواهد شد و یک زندگی از هم خواهد پاشید.

همای سعادت -یادداشت-واژه ی نامانوس و نامیمون طلاق در جامعه ی کنونی از هر گوشه و کناری شنیده می شود و هیچ کارشناس ومسؤلی شجاعت پژوهش در این زمینه ندارد.فقط صدای جشن و پایکوبی شبانه ی طلاق است که از هر کوی و برزنی برمی خیزد و گوش فلک را کر کرده است جز گوش های سنگین مسؤلین امر را.برای بررسی دلیل گسسته شدن این حلقه ها از یکدیگر به دادگاه خانواده رفتم.وارد راهروی دادگاه که شدم یاس و نومیدی و پریشانی در نگاه منتظران موج می زد. نمی دانستند چه سرنوشتی در انتظار شان است ؟ سرانجام زندگی شان به کجا خواهد انجامید؟

کنار مرد جوانی نشستم. آهی کشید و گفت: بعد از چهار پنج سال زندگی مشترک هنوز نتوانسته است ماشین بخرد، خانه بخرد، شغل درست و حسابی دست و پا کند.همسرش خسته شده و برای طلاق اقدام کرده است.نمی دانم همسرش چگونه انتظار داشت در این مدت کوتاه همسرش بدون داشتن یک شغل درست و حسابی صاحب همه چیز شود. نمی دانم جوانان چرا این قدر کم حوصله شده اند.
خانمی آن طرف تر خشم در نگاهش موج می زد. هوار می کشید و همسرش را به باد ناسزا گرفته بود که چگونه توانسته است زن دوم اختیار کند.او هم برای طلاق آمده بود.
زن و مرد جوانی آن سو تر در کمال آرامش آمده بودند که از هم جدا شوند. به صورت توافقی. از هم خسته شده بودند. می خواستند راهشان را از هم جدا کنند. خودشان هم نمی دانستند چرا ؟ فقط طلاق می خواستند.

مدت زمان کوتاهی را که در راهروهای کم عرض و طویل دادگاه سپری کردم، متوجه شدم خانواده دارد مفهومش را از دست می دهد. باید نگران شویم و کاری کنیم. زنان و مردان مطلقه ثانیه ای در حال افزایشند. جوانان به قول خودشان رها شده از بند اسارت زندگی مشترک در حال فزونی اند. چشمان اشکبار پدران و مادرانی که با خروارها بدهی فرزندانشان را سامان داده بودند، هر روز زیاد تر می شود.
آموزش اولین و اساسی ترین قدمی ست که در این مسیر باید برداشته شود. آموزش را باید از سال های آغازین مدرسه شروع کنیم. به فرزندانمان وفا داری را بیاموزیم. فرهنگ تحمل پذیری را یاد دهیم. احترام متقابل را آموزش دهیم. انتظارات و توقعات بی جا و به جای را برایشان جای بیندازیم.

پس از آموزش های متوالی دراز مدت امکانات یک زندگی معمولی را برای جوانان فراهم آوریم. بیکاری و فقر را ریشه کن کنیم. زمانی که جوانان نگران تامین معاش خویشند، نمی توانند آرامش داشته باشند. بی قراری تلخ کامی می آورد و این تلخی ها نمی توانند دوام داشته باشد و طلاق را در پی خواهد داشت.بیکاری باید ریشه ای حل شود تا فقر کاهش بیابد و زوجین بتوانند سال های زیادی را در کنار یکدیگر سپری کنند.
شاید اگر دستگاهی به خودش زحمت دهد و به جای جلسات پی در پی بدون نتیجه، در پی ریشه یابی و حل این معضل بزرگ خانمان سوز برآید، کشتی در حال غرق شدن را خواهند توانست نجات دهند. کمی همت می خواهد و احساس مسئولیت و استفاده از نیروهای کار آمد و دل سوز…

انتهای پیام/