شهید«نعمت‌الله سعیدی» دلاورمردی از دیار لرستان

شهید«نعمت‌الله سعیدی» در شهر خرم آباد و در خانواده‌ای مذهبی، چشم به جهان گشود.

به گزارش همای سعادت آنلاین ،فرازی از وصیت نامه شهید«نعمت‌الله سعیدی» را در زیر می خوانیم؛

از تولد تا پیروزی انقلاب اسلامی؛سال ۱۳۳۰ش. در شهر خرم آباد و در خانواده‌ای مذهبی، چشم به جهان گشود. از همان دوران کودکی، به محافل و مجالس دینی و مذهبی راه یافت و در کنار روحانیت مبارز و متعهد، در سنگر مسجد به تربیت و خودسازی پرداخت و راه مبارزه با نظام طاغوت را، در محضر علمای مبارز آموخت.تحصیلات را، تا پایان متوسطه پی گرفت. بارها به دست ساواک، دستگیر و زندانی شد؛ اما هرگز در اراده و ادامه مبارزاتش خللی وارد نکرد.شجاعت او، زبانزد دوستان، آشنایان و خانواده بود. یک بار که نیروهای امنیتی رژیم شاه، برای دستگیری وی به خانه آنها هجوم بردند، هنگام بردن او، مادرش از مأموران خواست لااقل جرم پسرش را بگویند. نعمت‌‌‌‌‌‌‌الله، به مادرش می‌گوید: «مادر، به این آدمهای پَست و خودفروخته اعتنا نکن و با آنها هم‌کلام نشو. من راه خودم را می‌روم، شما نگران نباش.» چند ماهی زندانی شد. آزادی او از زندان، مصادف بود با ورود آیت‌الله مدنی به خرم‌آباد. نعمت‌الله، مانند عاشقی دلباخته که معشوق خود را یافته باشد، همراه با تعدادی از دوستان، جهت مصاحبت با آن عالم ربّانی، به حضورش شتافتند و از محضرش، بهره‌ها ‌بردند و از آن پس نیز،نعمت، به مبارزات بی‌امان خود ادامه داد.نعمت‌الله، در رفع مشکلاتِ نیازمندان، خالصانه می‌کوشید و در انجام شایسته این امر ارزشمند، سر از پا نمی‌شناخت. او، بنا بر تأکید آیت‌الله شهید اسدالله مدنی، اقدام به راه‌اندازی صندوق قرض‌الحسنه در اوایل دهه ۵۰ کرد. به همین سبب، مأموران حکومتی صندوق را تعطیل و حاج نعمت را دستگیر کردند و چندین ماه آزگار تحت شکنجه قرار دادند!منِش و روش خالصانه و صادقانه نعمت‌الله، سبب شد که علاقه و توجه حضرت آیت‌الله مدنی، نسبت به او چند چندان شود. این حُسن اعتماد تا بدان جا پبش رفت که آیت‌الله مدنی، به نام او سوگند یاد می‌کرد. در سال ۱۳۵۴ش. سازمان امنیت و اطلاعات رژیم شاه حضرت آیت‌الله مدنی را، به نورآباد ممسنی تبعید کرد و به دنبال آن، نعمت‌الله سعیدی را به زندان فرستاد. در طول مدت زندان، به‌سختی مورد شکنجه ساواک قرار گرفت. اواخر بهار ۵۶ از زندان آزاد شد. بلافاصله برای کسب تکلیف و دیدار با آیت‌الله مدنی، به استان فارس رفت. بعد از آن سفر بود که فعالیت خود را، در زمینه دعوت از سخنرانهای مطرح کشوری و شخصیت‌های شاخص، مضاعف کرد!

پیروزی انقلاب، حضور در کمیته و سپاه پاسداران؛
انقلاب که پیروز شد، به عنوان سرپرست اجرائی کمیته مرکزی انقلاب اسلامی خرم‏آباد انتخاب شد. وی، با تمام توان خود به فعالیت در آن نهاد نوبنیاد پرداخت. هنگامی هم که به کسوت پاسداری درآمد و در سپاه پاسداران مشغول خدمت شد، از هیچ گونه تلاشی در انجام وظیفه، دریغ نورزید. سرداریوسف فروتن- که فرماندهی سپاه پاسداران استان لرستان را در سالهای نخستین انقلاب عهده‌داربود- نقش شهید سعیدی رانقش و سهمی سازنده‌ در بازسازی و ساماندهی سپاه و سر و سامان دادن به امور آموزشی و پدافندی بسیار تأثیرگذار و توفیق‌آمیز می داند، واو را، به عنوان یکی از افراد نادر، پرتلاش و نستوه سپاه استان وخرم آباد، مطرح می‌کند.اعزام به خرمشهر و حفاظت از تأسیسات نفتی خوزستان و دستگیری شمار چشمگیری از نیروهای ضد انقلاب، از دیگر فعالیتهای اوست. مأموریت دیگری که نعمت‌الله سعیدی با سربلندی پشت گذاشت، اعزام به پاوه همراه با جمعی از پاسداران و نیروهای مردمی بود. او، آن مأموریت را، بخوبی مدیریت کرد. او و گروه همراهش، به اتفاق نیروهای پاسدار تحت فرمان ابوشریف -که در پیرامون پاوه مستقر بودند- در یورشی برق‌آسا و شجاعانه، نیروهای خودی از جمله عارف واصل، دکتر مصطفی چمران را، از حلقه محاصره ضد انقلاب، کومله و دمکرات، رهانید و آن نیروهای شرور را -که در قتل عام مردم پاوه، از هیچ جنایت وحشیانه‌ای دریغ نکرده بودند- تار و مار کرد یا به سزای اعمال ننگینشان رساند!دکتر چمران پس از رهائی از محاصره ضد انقلاب و رو به رو شدن با نیروهای حلقه‌شکن، فرماندهی، مدیریت و دلاوری نعمت‎الله سعیدی را، بسیار تحسین کرد!مأموریت یاد شده که در برقراری امنیت شهر پاوه تأثیر فراوانی داشت- حدود سه ماه به طول انجامید.

نقش نعمت‌الله سعیدی در جنگ تحمیلی؛
در کتاب زندگینامه شهید نعمت‌الله سعیدی به کوششِ سرکار خانم حیدری، با اشاره به بخشی از پیام تسلیت نماینده حضرت امام در خوزستان، آمده است:«در عملیات کرخه‌نور در فروردین ۵۹، خود شاهد آن بودم که شهید نعمت‌الله سعیدی، دشمن را، تا پنج روز از تصرف هویزه عقب راند و خدمت بزرگی به اهالی هویزه نمود و مانع پیشروی بیش‌تر دشمن گردید. همچنین، عملیات چریکی شبانه او با نیروهای تحت سرپرستی‌اش، و ضررهای ایذا‌ئی که بر دشمن متجاوز و نیروهای عراقی وارد کرد که خود این تاکتیک از عملیات بازدارنده و پرثمر او، به شمارمی‌رفت.»

حضور در قرارگاه قدس؛
حاج نعمت‌الله سعیدی، مدتی در قرارگاه قدس حضور داشت. قرارگاه قدس در اواخرِ اسفندماهِ ۱۳۶۰، به منظور طراحی عملیات فتح ‌المبین و هدایت یگان‌ها و فرماندهی عملیات، راه‌اندازی شده بود. عملیات فتح المبین، دوم فروردین ۱۳۶۱، در منطقه عمومی دزفول- شوش آغاز شد و هشت روز به درازا کشید. در آن نبرد، خسارات سنگینی به دشمن وارد آمد و در پی آن، بخشی از مناطق اشغال شده، آزاد گردید. قرارگاه قدس، مدتی در روستای «شیخ نوروز»، از دهستان دشت عباس و از توابع موسیان و شهرستان دهلران بود. پس از آن، به منطقه «زلیجان» در جبهه جنوب انتقال یافت. نعمت‌الله سعیدی نیز، همراه با دیگر نیروها، به آن جا نقل مکان کرد.چندی بعد از آن جا به جائی، یگانهای تابعه قرارگاه قدس، هفدهم بهمن ۶۱ ، در عملیات و الفجر مقدماتی، با رمز «یا الله» و در محور فکه- چزابه، حضور پیدا کردند. در همان حوالی بود که «سردار مجید بقائی» فرمانده قرارگاه کربلا و «سردار حسن باقری» جانشین فرمانده یگان‌های زمینی سپاه، نهم بهمن ۱۳۶۱ حین بررسی و شناسائی موقعیت دشمن، به شهادت رسیدند!

پاره‌ای از ویژگیهای اخلاقی و رفتاری نعمت‌الله سعیدی؛
*مهربانی و گُشاده‌روئی؛
رفتار و برخورد سرشار از محبت و مهربانی او با رزمندگان بویژه در گیر و دار قبل و بعد از عملیات و الفجر مقدماتی، سبب شده بود که دوستان و همرزمانش، پروانه‌وار گرد شمع وجودش جمع شوند. نعمت‌الله، بسیار خوش‌برخورد، صمیمی و شوخ‌طبع بود و در عین شوخ‌طبعی، وجودش مالامال از عرفان و معنویت بود.

*استمرار در وضو و شب زنده‌داری؛
سردار یوسف فروتن، می‌گوید: «از جمله چیزهائی که باید گفت، من از او به یادگار دارم و سعی کرده‌ام که حتماً خودم بیش‌تر انجام بدهم، این بود که این‌ جوان، همیشه باوضو بود. یک بار من ندیدم موقع نماز باشد یا با هم بخواهیم نماز بخوانیم، یا در جمع یا به صورت انفرادی، او برود مجدداً وضو بگیرد. می‌گفت: من، وضو دارم. معلوم می‌شد که این‌ برادر همیشه از صبح که لباس سپاهی را می‌پوشید، با نیّت خالصانه و مخلصانه وضو می‌گرفت و تلاش می‌کرد همواره طاهر و پاک و مطهّر باشد.»نعمت‌الله، زاهدی شب‌زنده‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌دار و سالکی متعبد بود. در هنگام عبادت و دعا، فارغ از تعلقات دنیائی و سرگرمیهای اطراف و حواشی، غرق در محبت معبود و معشوق می‌شد. سردار حسین کلاه‌کج (ستایشفر) از فرماندهان تیپ امام‌حسن (ع)، می‌گوید: «شهید سعیدی، اهل نماز شب بود. در سحرگاهان، در اتاق کوچک طرح و عملیات، به نماز شب می پرداخت و زار زار گریه می‌کرد. گاهی در قرارگاه تاکتیکی و گاهی در قایقِ در حال حرکت و یا ایستاده، حتا در نزدیکی دشمن، نماز شب و یاد خدا را ترک نمی‌کرد.»
*شوخ‌طبعیِ همراه با رقّت قلب؛
یکی از دوستان نگارنده و شهید سعیدی، حاج ناصر صالحی، از بچه‌های اصفهان- که اوایل تشکیل سپاه دورود، مدتی در امور فرهنگی آن اشتغال داشت و جمعی قرارگاه قدس هم بود- حالات معنوی و شوخ‌‌طبعی شهید سعیدی را، این گونه توصیف می‌کند: «حاج نعمت را، هیچ گاه بدون صورت خندان و آرام نمی‌دیدی. همیشه شوخ‌طبع و بذله‌گو بود و هیچ جمعی با حضور او، [آن چنان که باید] جدی نبود!شاید کم‌تر کسی باور داشت که او، در ورای آن روحیه شاد و شوخ‌طبعی، حال خوش عارفانه و دل شکسته‌ای داشته باشد! یک شبِ جمعه که با هم در گُلف [پایگاه منتظران شهادت- اهواز] بودیم، هِی اصرار داشت برویم مسجد شهر برای شرکت در دعای کمیل.ما، اما سرگرم تهیه گزارش و کالکهائی بودیم که سردار حاج احمد سیاف، از ما خواسته بود. کار ما، تا پاسی از شب به درازا کشید. آن عزیز سفرکرده، آن قدر پافشاری کرد که ناگزیر شدیم بعد از انجام کارها، به سمت شهر رفتیم. هر مسجدی سر زدیم، دعای کمیل را خوانده بودند!دوباره برگشتیم گُلف. ولی او آرام و قرار نداشت. گفت: «بیائید خودمان دعای کمیل را بخوانیم.» من و نعمت و محمد معصومی، سه‌نفره نشستیم توی یک کانکس. به من گفت: «بخون.» من گفتم: «وِل کن نعمت. من، نه صِدام خوبه، نه بلدم!»آن قدر اصرار کرد که من، با صدای نکره‌ام، شروع کردم به خواندن دعا. نعمت و محمد هم، پشت سر من نشستند. هنوز چند فرازِ اول دعا بودم که دیدم با صدای بلند گریه می‌کند. اولش گمان کردم سرکارم گذاشته تا بخندد. برگشتم تو [آن فضای نیمه]تاریک، صورتش را دیدم غرقِ اشک بود و اصلاً توی حال خودش نبود! لابه لای بندهای دعا، به حدی بلند بلند و جانسوز گریه می‌کرد که باورم شده بود که من دارم قشنگ میخوانم. تا آخر دعا و حتا بعد از اتمام دعا، آن قدر زاری کرد که به سکسکه افتاد!
بعدها که بیش‌تر توی حالاتش دقیق شدم، می‌دیدم موقع نماز، یک خلوتی گیر می‌آورد و سر نماز، اصلاً توی حال عادی نیست! گاهی در گوشه‌ای مخفی می‌شدم و حالاتش را می‌دیم. [خدایا] این همان نعمت شوخ‌طبع و خنده‌روست؟ چه نمازی، با خشوع و طمأنینه و سجده‌های طولانی و سوز و گداز!دیگر هر بار شب جمعه پیش ما بود، زود خودمان را به دعای کمیلِ مسجد جزایری می‌رساندیم که دوباره مجبورَم نکند دعا بخوانم.وارد مسجدکه می‌شدیم، نعمت با عجله می‌رفت تو[ی مسجد] و یک گوشه خودش را گم می‌کرد و بعد از دعا وقتی بر می‌گشت، چشمانش سرخ [شده] بود. ولی از هما‌ن وقت باز هم شوخی و سر به سر گذاشتنهایش شروع می‌شد.[او، مصداق این سخن امیرالمؤمنین علی- علیه السلام- بود که می‌فرماید:] «الْمُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِی وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِی قَلْبِهِ.» مؤمن را، شادمانى در چهره است و اندوه، در دل!آری، نشاط همراه با بذله‌گوئی و مزاحِ به‌وقت و به‌قاعده، از جمله صفات نیکی است که هر کس از آن برخوردار نیست و این روحیه، از ویژگیهای برجسته شهید حاج نعمت به شمار می‌رفت. در کنارش، درد نهان، رِقت قلب، چَشم اشکبار و روح لطیفی بود که آن انسان الهی، از آن بهره برده بود.گهگاه که با هم به درد دل می نشستیم، اشاره‌ای گذرا به برخی بی‌مهری ها می کرد که نسبت به‌ وی روا داشته بودند!
*شیفته و دلباخته اهل بیت عصمت و طهارت؛
هنگام عبادت، دعا و مناجات و در محفل روضه و یاد مصائب خاندان عصمت و طهارت- علیهم السلام- و در جلسه ذکر مصیبت شهادت حضرت زهرای مرضیه- سلام الله علیها- بویژه هنگامی که ذکر مقتل و بیان شهادت حضرت حسین بن علی و یاران وفادارش- صلوات الله علیهم اجمعین- با نوای حاج آقا موسوی، امام جماعت قرارگاه، با سوز خاصی طنین‌انداز می‌شد، هق هقِ ناله‌های حزین و دیدگان گریان حاج نعمت، فضای جلسه و حال و هوای نمازگزاران و رزمندگان را، سخت تحت تأثیر خود قرار می‌داد!
*مراقبت از چشم و پرهیز از نگاه به نامحرم، راز دیدگان گریان؛
یک بار همراه با حاج نعمت‌الله سعیدی، از قرارگاه قدس در زلیجان، برای انجام مأموریت و دیدار دوستان از جمله برادر حاج حسین احمدپور، به مقر شهید رجائی اهواز رفتیم.ظاهراً در همان سفر یا در زمان دیگری بود که با هم، مسیر خیابانهای نادری، سی‌متری و طالقانی را پیاده می‌پیمودیم. رفتاری زیبا از حاج نعمت مشاهده کردم که هرگز آن صحنه از یادم نمی رود. او، در هنگام عبور از پیاده‌روهای نسبتاً شلوغ شهر، پلکهای خود را پائین می‌انداخت و گاهی چهره خودش را به سمت دیگری برمی‌گرداند تا مبادا چشمش به نامحرم بیفتد!شاید بتوان گفت که یکی از رازهای چشمان گریان و شوق دیدار یار حقیقی و عنایت و نگاه ویژه‌ای که خداوند به آن عزیز سفرکرده داشت، متأثر از پاک‌چشمی و مراقبتی بود که پیوسته و مستمر از چشمانش داشت. به قول شهید مدافع حرم، احمد مُشلب و اهل نبطیه لبنان: «اگر نگاه به نامحرم را کنترل کنی، نگاه خدا روزیت می‌شود.»
*بیمناک از حق النّاس در پیشگاه الهی، با ذکر یک خاطره؛
دیدن فیلم توبه نصوح در یکی از سینماهای اهواز- که با هنرمندی زنده‌یاد فرج‌الله سلحشور در سال ۶۱ ساخته شده بود- همراه با نعمت سعیدی، از دیگر خاطرات به یاد ماندنی است. از ساختار شکلی نه چندان قویِ و برخی از ضعفهای فیلم و کارگردان و نویسنده آن که بگذریم، به جهت محتوا و به تصویر کشیدن جایگاه توبه، با استناد به آیه شریفه هشتم از سوره تحریم: «یا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا تُوبُوا إِلَى اللَّهِ تَوْبَهً نَصُوحاً» و پرداختن به اهمیت حق الناس و فرازهای تأثیرگذار دیگر آن، مخاطبان زیادی از قشرهای مختلف مردم بویژه از قشر انقلابی، متدین و رزمنده را به خود جلب کرده بود.در هنگام دیدن فیلم، صدایِ گریه تماشاگران، از گوشه و کنار سالن به گوش می‌رسید. در آن میان، وضعیت حاج نعمت هم با آن رأفتِ قلب خداترسش، کاملاً پیدا بود. از جمله صحنه‌های تکرار نشدنی، قرائت بخشهائی از دعای کمیل بود که با صوتی دلنشین، توجه همگان و عزیز دلمان حاج نعمت را به خود جلب کرده بود: «یَا إِلَهِى وَ سَیِّدِى وَ مَوْلاَىَ و َرَبِّى، صَبَرْتُ عَلَى عَذابِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَلَى فِرَاقِکَ، وَ هَبْنِى صَبَرْتُ عَلَى حَرِّ نَارِکَ، فَکَیْفَ أَصْبِرُ عَنِ النَّظَرِ إِلَى کَرَامَتِکَ.»همچنین، ابیاتی از دوبیتیهای باباطاهر: « مو، از قالوا بلی تشویش دیرم/ گنه از برگ و بارون بیش دیرم.اگر لا تقنطوا دستم نگیره/ مو، از یا ویلنا اندیش دیرم.»این دو بیتی نیز، با سوزِ و آوائی دل‌انگیز همراه شده بود که شرح آن، در آن فضا به یاد ماندنی است. بعد از پایان فیلم و خروج تماشاگران از سالن سینما، تأثیرپذیری آن را می‌شد در رفتار و چهره افراد و در چشمان قرمز و اشک‌آلود حاج نعمت، بخوبی مشاهده کرد!

حضور در تیپ ۱۵ آبی- خاکی امام‌حسن مجتبی (ع) و چگونگی شهادت؛
وقتی که نعمت‌الله سعیدی، در طرح و عملیات تیپ حضرت امام‌حسن مجتبی (ع) کار خود را آغاز کرد، آن چنان فعالیت برجسته‌ای از خودش نشان داد که اطرافیان را شیفته خود ساخت.سردار کلاه‌کج، در این باره می‌گوید: «شهید سعیدی، از ابتدای حضورش در تیپ، با فعالیتهای چشمگیر خود، عده زیادی از برادران تیپ امام‌حسن مجتبی (ع) را که تا پیش از این ایشان را نمی‌شناختند- متوجه خود ‌کرد.لذا، این پرسش ذهنشان را مشغول کرد که یک نفر تازه از راه رسیده، چگونه توانسته این همه فعالیت و توانمندی را به منصه ظهور برساند و خیلی سریع در دل بسیجیها و سپاهیها و پاسدارهای وظیفه و نیروهای مردمی که در گردانهای تیپ امام‌حسن (ع) مشغول فعالیت بودند جا باز کند. به همین دلیل، بعد از مدت کوتاهی از ورود ایشان به تیپ، مسئولیت طرح و عملیات، به وی واگذار شد.
او، به ظاهر مسئول طرح و عملیات است؛ اما گوئی مسئولیت کلیه واحدها را [به جهت تسلط، تأثیرگذاری و نقش‌آفرینی اش] بر عهده دارد.»از خصوصیات بارز او، می‌توان به نظم و تواضعش در برابر رزمندگان، خصوصاً بسیجیان یاد کرد. در گیر و دارِ عملیات بدر، خبر تولد پسرش را به او دادند. اما آن مأموریت خطیری که بر دوش داشت، مانع دیدار پدر و فرزند نورسیده شد و متأسفانه آن فرصت طلائی، هرگز برای آن پدر و این پسر پیش نیامد!شور و شوق حضور در میدان نبرد، چونان ندائی پنهان، او را به سوی خود فرامی‌خواند. در حالی که مسئول ستاد تیپ، بشدت با وی بر سر حضور در خط مقدم مخالفت می‌ورزید و ماندن در قرارگاه تاکتیکی تیپ را، به وی گوشزد می‌کرد، او که مانند عاشقی دلباخته، شوق دیدار یار و لقای پروردگار را در سر داشت، همچنان به حضور در معرکه نبرد پافشاری کرد! بحث میان آن دو، در اسکله نیز دنبال شد؛ تا آن که فرمانده تیپ، متوجه ماجرا شد. با پا در میانی او، به برادر سعیدی اجازه داده شد، برای نظارت بر عملیات، راهی خط مقدم شود.حاج نعمت‌الله سعیدی فرمانده طرح و عملیات تیپ و طراح عملیات شرق دجله، همراه با سیدمحمدرضا افضل فرمانده محور تیپ و احمد مؤمن و سکانی، به طرف سیل‌بند تصرف شده می‌روند. حدود ساعت ده صبح بیست و یکم اسفند ۶۳ ، هواپیمای دشمن، با پرتاب مستقیم راکت به قایق حامل حاج نعمت و همراهان در جزیره مجنون، هر چهار نفر آنان را، در عروجی خونین، به فیض شهادت و لقای معبود و معشوق نایل می‌گرداند.
یاد و نام این شهید عزیز و همه شهیدان والامقام، جاودانه و در گنبد دوّار، ماندگار باد.

انتهای پیام/