روایت یک ناجی از نجات یک جان

روایت “روح‌الله پورکائد” جوان لرستانی که ناجی جان راننده نیسان آتش‌گرفته شد،روایتی از قهرمان‌های فداکار این مرز و بوم است.

به گزارش همای سعادت به نقل از خبرگزاری فارس لرستان- تاریخ این مرز و بوم کم از این روایت‌های فداکارانه ندارد، با مروری به درس‌های دوران دبستان رشادت‌های ریزعلی خواجوی و حسین فهمیده‌ها را خوب به یاد داریم، انسان‌های شریفی که جان هم‌وطنان را بر جان خود ارج دانسته و لحظه‌ای برای نجات هم‌نوع خود دریغ نکردند.

داستان‌هایی واقعی که با هر یادآوری آن‌ها احساس غرور و افتخار می‌کنیم، اسطوره‌هایی که نسل آن‌ها هر بار ققنوس‌وار تکرار می‌شود و هرازگاهی قهرمان‌هایی را برای نسل‌های پیش‌رو معرفی می‌کند.

مگر نبود تابستان امسال بود که آقا جلال مردی از خطه خراسان در دل آتش زد و جان هم‌وطنانش را که در هتل آتش‌گرفته میان مرگ و زندگی دست و پنجه نرم می‌کردند با ایثار و فداکاری نجات داد و خودش به شهادت رسید.
یا چند وقت پیش که علی لندی دانش‌آموز خوزستانی شجاعانه دل را به هوای نجات همسایه‌هایشان به آتش زد و امروز نیز روح‌الله پورکائد روایت ایثار و فداکاری را با نجات جان راننده‌ گرفتار در نیسان آتش‌گرفته بر سر زبان‌ها انداخت.

دلاوری از خطه لرستان که با شجاعت تمام بی‌محابا در دل آتش می‌زند و فارغ از سوختگی بدن خود و شعله‌هایی که هر لحظه زبانه می‌کشد، تنها به فکر نجات هم‌وطنش است.به دلیل شرایط سوختگی دقایقی کوتاه با این جوان فداکار هم‌صحبت می‌شویم تا برایمان از آن لحظات نفس‌گیر نجات جان راننده نیسان برایمان بگوید.

حوالی ساعت ۳ بعدازظهر دیروز در محور تنگ‌فنی پلدختر عازم اندیمشک بودم، در لاین خود رانندگی می‌کردم که نیسان با سبقت غیرمجاز از یک ایسوزو از جلوی ماشین عبور کرد.

در اثر این سبقت انتهای خودروی نیسان که حامل مواد سوختی بود با جلوی ماشین من برخورد کرد و ناگهان منفجر شد و شعله‌های آتش با شدت زیاد زبانه کشیدند.

برای یک لحظه سانحه رانندگی سال ۹۷ و جان باختن همسرم از جلوی چشمانم گذشت، لحظاتی سخت از واژگون شدن خودرو که منجر به مرگ همسرم شد و مرا برای همیشه داغ‌دار کرد.

به خودم آمدم و شروع به دویدن به سمت اتاق راننده نیسان کردم، کفش‌هایم از پا درآمده بود و در این مسیر کوتاه روی شیشه خورده‌های ماشین راه می‌رفتم.

راننده را دیدم که در میان شعله‌های آتش دست و پنجه می‌زند و تقاضای کمک می‌کند، آن لحظه به دل آتش زدم و تنها به نجات جان هم‌نوعم فکر می‌کردم، حتی شعله‌های آتش که بر سر و صورتم می‌زد و آن را می‌سوزاند را احساس نمی‌کردم.

می‌پرسم: نترسیدید که جان خود را در این راه از دست بدهید که بدون درنگ می‌گوید: اصلا به جان خودم فکر نمی‌کردم، آن لحظه فقط زندگی من خلاصه شده بو در نجات جان آن آدم و به غیر آن به هیچ چیز دیگری فکر نمی‌کردم.

صدای برخی از اطرافیان به گوشم می‌رسید که فریاد می‌زدند به آتش‌نشانی زنگ زده‌ایم و جلو نرو که خطرناک است اما برای نجات جان یک انسان نباید ثانیه‌ای را از دست داد.

وقتی دور و بری‌هایم جلو رفتن و عزم من را برای نجات راننده دیدند به کمک آمدند و توانستیم بدنش را از کابین بیرون بیاوریم اما پاهایش در ماشین قفل شده بود و ترس از شکستگی داشتیم.

سعی کردیم با سرعت عمل بالا اما به آرامی تمام بدن نیمه سوخته راننده را از ماشین خارج کنیم و تحویل نیروهای اورژانس که در محل مستقر شده بودند، بدهیم.

آنجا بود که دیدم خون از دست‌هایم فواره می‌کند و صورتم گرُ گرفته است، تاول‌های زیادی بر روی دست و صورتم نمایان شده و از محل سوختگی خون شروع به جوشیدن کرده است.

با قاطعیت یک خیر محکم در جواب سوالم که می‌پرسم پشیمان نیستید از این کار می‌گوید و ادامه می‌دهد: شرافت آدمی به این است که در لحظات سخت به داد هم وطنش برسد، ما جوان‌هایی داشتیم که روزی برای این مملکت جان دادند تا امروز ما در آسایش زندگی کنیم، کار من در مقابل ایثار آن‌ها قطره‌ای از یک دریاست.

آرزو می‌کنم که چنین حادثه‌ای در هیچ کجای جهان دیگر تکرار نشود، اما قطعا اگر دوباره با چنین صحنه‌ای مواجه شوم دوباره دل به خطر زده و جان انسان‌ها را نجات می‌دهم.

با اینکه سر و ۲ دستش آسیب دیده و ۴۰ درصد سوختگی دارد اما می‌گوید که توقع خاصی از نهاد و مسوولی ندارد چرا که این کار را برای خدا و نجات جان بنده خدا انجام داده و وجدانش از انجام این کار آسوده و راحت است.

انتهای پیام/