تشکیل خوشه گردشگری با ثبت جهانی «دره خرمآباد»
ثبت جهانی درهی خرمآباد،گویی نمودی عینی از شعر «سایه» است که میگوید:تو از هزارههای دور آمدی / به هر قدم نشانِ نقش پای توست.یکدره با طبیعتی که به تعبیرِ «برند لوچ» مجری طرحِ «پایلوت توسعهی پایدارِ خرمآباد» چنان زیباست که تاریخ در درون آن گم شدهاست.
یادداشت- درهای با زیرساختهای سبز و جنگلی از چنارهای سر برآسمان ساییده؛ آنچنان پُرتنوع که حتی شانههای آن هم دو کوه، با دو سازهی متفاوت؛ مخملکوه با پوشش گلسنگ و سفیدکوه با پوشش بلوط و ارزش حفاظی است؛ کوههایی که افزون بر هجی کردن دره، زایشگاهِ چشمههایِ منحصربهفردِ شهری در کشوراند و به قول «ولفانگ» هنگام تفرج در کنار آنها «دستان میخواهند نظاره کنند، چشمان لمس کنند و گوشهای رقصنده در پنجههای پای جای گیرند!»مکانی که بلندای آسمان و ژرفای زمین را در خود میگیرد، آنگونه که به قول یک شهرساز : هرگز انحنای زمین چنین پر شکوه نبودهاست.
این دومین باری است که توسعه خرمآباد با سازمانهای بینالمللی گره میخورد؛ یکبار در سال ۱۳۸۹ که این شهر از سوی برنامهی اسکانِ ملل متحد بهعنوان «پایلوتِ توسعهی پایدار شهری با محوریت گردشگری» انتخاب شد و قرار بود با همکاری دستگاههای ذیربط، اطلاعاتی جمعآوری و برای بهرهگیری، به دفتر برنامهی موصوف تحویل شود و در نهایت، خرمآباد دستکم از حیث رسانهای، جهانی شود که با کوتاهیهای معمول در این شهر، این مهم تحقق نیافت و این شهر، یک شانس استثنای را برای مطرح شدن از جانب یک نهاد بینالمللی از دست داد و این بار که بهنظر میرسد همهی دستگاهها پای کار آمدهاند و فرایندها میروند تا مرحلهی رفع مانعهای موجود، به سرانجام برسند و این امید بهوجود آید که قرار است این شهر رها شده، برای یکبار هم که شده، به آنچه حق آن است برسد.
بهرغم نظرهای پرشمارِ مثبت نسبت به ثبت جهانی درهی خرمآباد، گاه بحثهایی در این زمینه مطرح میشود که شاید بتوان در حدِ اشتباههای راهبردی ارزیابی شوند از جمله اینکه: آیا بهتر نیست پیش از ثبت جهانی این دره، فقر و بیکاری در منطقه ریشهکن شود!؟
صاحبان چنین دیدگاههایی گویی متوجه نیستند که هر نوع فعالیت برای ایجاد اشتغال و کاهش فقر، نیازمند سرمایهگذاری است که نه تا کنون دولتها حاضر به این سرمایهگذاری در منطقه شدهاند و نه بخش خصوصی در جایی که زیرساختهای لازم را برای فعالیتهای اشتغالزا ندارد، تن به این ریسک دادهاست و اگر جز این بود، منطقه اینک در چنین وضعیتی بهسر نمیبُرد و این در حالی است که ثبت جهانی این دره میتواند با راهانداختنِ یک جریان گردشگری، بهعنوان پیشران توسعهی بخش گردشگریِ ترازِ سرمایهگذاری، دروازهی جدیدی بر اقتصاد ایستا و رسوب کردهیِ آن بگشاید و حتا بهتدریج، زمینه را برای جاری کردنِ توسعه به محیطهای شهرستانیِ پیرامون فراهم سازد چرا که:
دره خرمآباد، یک مرکز ثقل گسترده از اکوتوریزمهای غنی پیرامون آن شامل: جنگلها، آبشارها، سرابها، چشمههای نمک و آب گرم، ژئوتوریسم و فضاهای تفریحی ورزشیِ کوهستانیِ تابستانه و زمستانه و … در شهرستانهای مختلف استان است. در واقع، استان دارای ثروتهای عظیم حبس شده در حوزهی گردشگری است که اگر درهی خرمآباد ثبت جهانی شود، از طریق موتور محرکه در رزونانس آمایشی آن، همهی این ثروتهای خدادادی، میتواند در بخش گردشگری به سرمایه، اشتغال و ثروت تبدیل شود و بخشهایی از اقتصاد منطقه را متحول کند.در حقیقت، درهی خرمآباد میتواند با نیروی رانش در بخش گردشگری، پیشران توسعه در کل استان باشد و نقش بند تسبیح را به عهده گیرد با گرد آوردنِ دانههای جدا، آنها را به «خوشههای گردشگری استان» تبدیل کند. بدین قرار، از یک «مجمعالجزایر متلاشی»، شبکهای منسجم با توالی فضایی همآوا بهوجود خواهد آمد و همانطور که در ساختار «رُمان»ها: داستانهای متقاطع در نهایت به یک نقطه بهنام رمان میرسند؛ در این الگو نیز این اتفاق خواهد افتاد در چنین تصویری روزی فراخواهد رسید که یک گردشگر در پایان سفر، چون «مرکِل» بگوید: هرگز خسته نشدم چون تمام مسیر به طرزی باورنکردنی هیجان انگیز بود.
هماهنگی بینبخشی، از جمله الزامهای ثبت جهانی درهی خرمآباد است. در این حیطه، شهرداری، اوقاف، راه و شهرسازی و … نقشهایی برجسته دارند چراکه در موردهایی چون حریم درجه یک قلعهی فلکالافلاک، به قولی: ساختمانها همه سالماند ولی معماری را باد برده!؟، راههای دسترسی به آبشارهای منطقه، مسیرهای پر تصادف شده، ورودی برخی غارها، زیرِ ساخت و ساز رفته و … این همه، نیاز به هماهنگی بینبخشی برای سهولتِ در طی کردن مسیر ثبت جهانی دارد و اگر جز این روی دهد، کار با دستاندازها و سرعتگیرهای جدی روبهرو خواهد شد؛ اینکه برخی دستگاهها با عملکردشان که صرفاً در حد پاک کردن صورت مسئله است، چه اندازه قادر به همراهی و همآوایی در این خصوص خواهند شد، آیندهی نه چندان دور، نشان خواهد داد؟!
ثبت جهانی درهی خرمآباد باید بتواند به تفکری نو و تغییر پارادایم با ذهنیتهای جدید نسبت به تواناییهای منطقه و بهرهگیری از همهی داشتههای آن بدون تخریب منابع بینجامد و تلاشها اگر به خروجی دلخواه برسد، به همراهِ خود هشداری نیز دارد جدی، به نهادها و دستگاههای مرتبط با توسعهی خرمآباد(و البته شهروندان هم)، به آن چیزی که از این پس باید بر آن پایبند باشند و به قولی: اهل روزگار خود باشند، در شهر زمان زندگی کنند، توی خیابانها و کوچههای زمان قدم بزنند و در نتیجه، با آنچه برایشان به ودیعه گذاشته میشود، بیگانه نمانند؛ نه آنگونه که در گذشته روی داد و بسیاری از بنیانهای طبیعی و تاریخی شهر (و البته دره نیز)، به دست آنهایی که در هیچ لایهای از ذهنشان نشانی از آشنایی با توسعه وجود نداشت، به تباهی رفت.
به چشمهها و سرابهای شهر نگاه کنیم که چگونه در حصار تنگِ بتن، از دسترسِ توسعهی گردشگری خارج شده، به کوهها بنگریم که قرار بود چون بام خرمآباد با جنگلکاری و طرحهای تفرجگاهی و گردشگری کوهستانی به قولی « نورِ خورشید را در کارگاه تهویهی سبز و خنک خود پالایش کنند و به عمق دره بفرستند ولی تبدیل به ضد ارزش و جزیرههای گرمایی شدند و…بدین ترتیب در وضعیت جدید، به تعبیری، دیگر شهر یک اندازهی اسکالر نیست بلکه بردارهایی است که به قول یک جامعهشناس، نگاه به آن، به جای یک نگرش دو سیستمیِ شهر مردم، باید با پردازشی نو، نگاه سه سیستمیِ شهر -مردم -طبیعت و تاریخ باشد نه چون گذشته، باز هم پتناسیلها در راهبندانِ ذهنهایی که هیچ لایهای از تطابقشان با زمان وجود ندارد، به تباهی برود!؟ ولی اینکه تحولها چه تغییری در روندها خواهند داشت باید منتظر ماند و دید.
صادق سیفی
انتهای پیام/
ارسال دیدگاه
مجموع دیدگاهها : 0در انتظار بررسی : 0انتشار یافته : ۰