بلای ویرانگری بنام فقر وگرسنگی

دنیای عجیبی است ،اختلافات طبقاتی بسیار دردناک است یک نفر راهی اروپا می شود و در ناز ونعمت غوطه ور است و دیگری بر روی سفره خالی از سوز فقر به خود می لرزد.

همای سعادت آنلاین-یادداشت- در دنیای ثروتمندان، میزان خواسته ها در سطح بسیار بالایی است اما در دنیای نیازمندان میزان توقعات تا ارتفاع شکم ها بالاتر نمی رود، پسر فقیری که در خیابان چسب زخم می فروخت تمام چسب زخم هایش را که شما بخرید نه زخم های تو خوب می شود و نه زخم های او، سالهاست که شیرین هم چایش را تلخ می نوشد،چقدر تلخ شده بود آنقدر که حتی وقتی صدایش شنیده می شد احساس می کردی که در پشت دیوار بلند فراموشی سکوت بر اثر فقر، دیگر فریادرسی ندارد و او را به جنون می‌کشاند این اندیشه ما را سخت آزار می دهد چرا که دنیای امروز ما دنیای ریاضت و بی رحمی است. وقتی عشق انسان های فرو خفته در غبار محرومیت را تقسیم کردند،فقر خارج قسمت آن شد با سایه شوم آن انسان ها خیلی زود پژمرده می شوند.آنگاه اشکی شوم و شیون و ناله ای بی سرپناه در اعماق قلبت فرو می میرد.

تنهایی،ترحم تلخ نگاه مردم این سرنوشت بر خاک مانده است. اندوه درون و زخم هایت را دیگر التیامی نیست،میدانم تو خسته‌ای بر دیواری ازسکوت تکیه زده ای، گاه‌ گاهی هق هق گریه،گلویت را می‌خراشد از فریاد هایی که در گلویت خفته مانده است، از حرف هایی که در گورستان دلت زنده بگور شده است،خسته ای از جنس قلابی آدمها که در آنها واژه ای به نام انسانیت و مبارزه با فقر مرده است برای تو می نویسم کودکی رانده شده از جامعه و سرگردان در خیابانها و در کوچه پس کوچه های شهر، هر بار که با چهره‌ای افسرده و غمبار در کنار سطل های زباله می بینمت غمی جانسوز در اعماق وجودم زبانه می کشد تویی که حاصل بی رحمی روزگاری برای تو می نویسم محرومیت و فقر چه وقت از چهره ات برداشته می شود؟ چه وقت تب داغ آن فروکش می کند؟ رخسار پلیدی ها و فقر مزمن چه وقت از جامعه و آسیب های اجتماعی چالش ساز محو می شوند؟ برای تو می نویسم در روزگار دوران کودکی ات در باتلاق مناطقی آلوده در حاشیه شهر، هوای حوصله ات ابری است در این خانه های فقر زده و مه گرفته هر آینه شمعی خاموش و پروانه ای پر پر می شود. از افول خورشیدی فروزان، زندگی نابسامان مردمان و زنان و کودکان بینوا حکایت محرومیت تو همچنان جاریست قصه زندگی های خسته در کوچه های تنگ و تاریک در بافت‌های فرسوده که تابلویی تلخ از رنج و مرارت گلهای پژمرده این دیار را به نمایش می گذارد با قامت خونین قلمت بنگار از اعتیاد و فقر به عنوان بزرگترین و مخرب ترین سلاح، آفتی که کانون گرم و صمیمی خانواده ها را از هم گسسته است، سخن بگو از این آتش خانمان‌سوز مردان و زنان بینوا و کودکان بی سرپرست درمناطق حاشیه نشین غرب کشور که از شعله آن هزاران انسان درد مند و بینوا می سوزند برای پی‌ریزی جامعه ای بکوشیم که در آن بلای ویرانگری دیگر به نام گرسنگی و فقر وجود نداشته باشد.

مهران نژاد
انتهای ییام/